پنجمین فصل سال
عنوان:
پنجمین فصل سال
کد کالا:
از متن کتاب
«یهوقتایی آدم آرزو میکنه یه چیزایی حتی تو ذهن خودشم حک نشه.»
دستی بین موهام کشیدم و گفتم: «کاملاً موافقم باهات و این لحظهها دقیقاً از همون لحظههاست که نباید تو ذهنت حک شن.»
با لبخند گفت: «یهوقتایی هم با اینکه اون خاطرههای حکشده آزاردهندهن، ولی بازم دوست داری باشن و بهشون فکر کنی.»
رومو ازش گرفتم و زل دریا گفتم: «فکر کردن به هیچچیزِ آزاردهندهای نمیتونه دوستداشتنی باشه.»
محکم و مصر گفت: «هست. خیلی چیزا هست که حتی با وجود آزاردهنده بودنشون، بودنشون از نبودنشون بهتره.»
سری به دو طرف تکون دادم، دوباره بهسمتش چرخیدم و زل چشماش گفتم: «کاش میتونستم مثل تو فکر کنم. اینجوری تحمل کردن دنیا خیلی آسونتر بود.»
گفتم و راه افتادم سمت دریا. همراهم شد. لحظهای بعد سکوتو شکستم: «خوشحالم که داری میری. خوشحالم که جواب همهی "نمی شه نریام" نه بوده. خوبه که هر بار ازت پرسیدم، مصر و قاطع جواب منفی دادی. خوبه که داری می ری. خوبه که از من دور می مونی. خوبه که با این دوری از من محفوظ می مونی.»
مات نیمرخم شد. شاید اینهمه بیرحمی رو باور نمیکرد. لبمو با زبون تر کردم و ادامه دادم: «به البرز گفته بودم نباید این سفر رو بیام، نمیخواستم انقدر بهت نزدیک باشم. نمیخواستم انقدر بهِم نزدیک باشی. گوش نداد. حریفش نشدم. تهش شد این. اینکه حالا یهسری خاطره، هرچند کوچیک هست که با رفتنت میتونه آزاردهنده باشه، هم برای تو، هم برای من.»
نویسنده:شابک:9789641932062
نوبت چاپ:سوم
ناشر:علی
قطع کتاب:رقعی
نوع جلد:شمیز
تعداد صفحه:1600
تیراژ:500